[ و گفته‏اند حارث بن حوت نزد او آمد و گفت چنین پندارى که من اصحاب جمل را گمراه مى‏دانم ؟ فرمود : ] حارث تو کوتاه‏بینانه نگریستى نه عمیق و زیرکانه ، و سرگردان ماندى . تو حق را نشناخته‏اى تا بدانى اهل حق چه کسانند و نه باطل را تا بدانى پیروان آن چه مردمانند . [ حارث گفت من با سعید بن مالک و عبد اللّه پسر عمر کناره مى‏گیرم فرمود : ] سعید و عبد اللّه بن عمر نه حق را یارى کردند و نه باطل را خوار ساختند . [نهج البلاغه]
 
جمعه 92 آذر 8 , ساعت 1:3 عصر

 

دلم رااتش زدی دلم سوخت 

اتش رابیرون کردم 

ازسرما سوختم،....

دل راکندم به تو دادم تاببینی باان چه کردی!

وحال دلم پیش توست..

ووسینه جای دل راخالی میکند.

تاباز....،،،،همچنان بسوزم......



لیست کل یادداشت های این وبلاگ